این شبهایم


Avareh Marg Copyright © 1390 - 1394 All right reserved

پنج و نیم صبح است. تاریک. پشت میز نشسته‌ام، با موهایم ور می‌روم تا چشم‌هایم به تاریکی عادت کنند
 صدای دو کلاغ می‌آید که غمگینانه و بی‌رمق قار می‌کشند. عجیب است که بیدارند.حتمن یکیشان مرده و بالای لاشه‌اش دارند مویه می‌کنند
 چشم‌هایم که به تاریکی عادت کند شاید ناله‌های کلاغ‌ها را هم بنویسم. باید از خیلی چیزها بنویسم

 جای دکمه‌ها را حفظم، تاریکِ تاریک هم باشد می‌توانم تایپ کنم، ولی بد نیست کمی چشم‌هایم به تاریکی عادت کند. بعدش که شروع بکنم، توی تاریکی و سکوت پنج و نیم صبح فقط صدای ماشین تحریرم می‌آید و پک‌هایی که گاه‌به‌گاه بین سکوت دکمه‌ها می‌گیرم و باز صدای تق تق دکمه‌ها و گاهی یک دنگ که یعنی به آخر خط رسیده‌ام

 خیلی وقت‌ها می‌شود با یک خرررت برگشت به اول خط. اما بعضی وقت‌ها دوست دارم همان آخر خط بمانم
 توی تاریکی، قوز کرده و انگشت‌هایم همانطور بی‌حرکت روی دکمه‌ها. حتمن سیگار هم ,بی‌آن‌که حتا نگاهش کنم, توی زیرسیگاری دود می‌کند و خاکستر می‌شود

 حالا گیرم وسط جمله‌ای باشم یا کلمه‌ای. مهم نیست. ساعت اگر پنج و نیم صبح باشد و سکوت و تاریکی همه چیز را بلعیده باشد، دیگر فقط بعضی چیز‌ها مهم هستند
این‌که کیف پولت خالی و تا آخر برج یک هفته مانده باشد و ته بطرت فقط کمی عرق، آن وقت آخر برج‌ها، آخر بطر‌ها، آخر خط‌ها مهم می‌شوند. کسی که به آخر خط رسیده باشد می‌داند در آخر خط، قوزی و بی‌سیگار، ساکت ماندن یعنی چی. این‌که چشم‌هایت هرگز به تاریکی عادت نکند یعنی چی. این‌که تنهایی توی تاریکی با دو کلاغ گریه کنی یعنی چی






http://up.ghalebgraph.ir/up/galebgraph/authors/hamidreza/Bahman94/3/10.png



†??'§ : فرشاد , xlove, ایکس لاو, اواره مرگ , بهنوش, جواد 13, وب سایت رسمی جواد 13, باز هم بی کسی رو چاره کردیم, دهرم نیوز,
28 / 10 / 1390 10:7 بعد از ظهر |- اواره مرگ -|

C†?êmê§